خیال کردم توهم درد آشنایی
به دل گفتم توهم همرنگ مایی
خیال کردم تو هم در وادی عشق
اسیر حسرت و رنج و بلایی
ندونستم تو بیمهر و وفایی
نفهمیدم گرفتار هوایی
ندونستم پس دیدار شیرین
نهفته چهره تلخ جدایی
تو که گفتی دلت عاشقترین
دلت عاشقترین قلب زمین
همیشه مهربونه با دل من
برای قلب تنهام همنشینه
چرا پس به تیغ بیوفایی
شده قربانیت بی خونبهایی
نفهمیدی امید نا امیدی
رها کردی دلم رفتی کجایی
ز بس آزار دادی روز و شب دل
دل دیوانهام آخر شد عاقل
دل غافل شد عاقل دست برداشت
ز امید خیالی خام و باطل